نیکانیکا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

نیکا نگین زندگی ما

اولین عروسی با نیکا!

  عروسی رفتن نیکا جون!       دیشب عروسی دوست بابا عمو مهدی( نجفی ) بود . عروسی در تالار   دشت بهشت بود در بزرگراه چمران بود . ما ساعت 9 به سالن رسیدیم .   نیکا همش بیداربود و همه جا رو زیر نظر می گرفت !   خواهر آقاداماد (سمیه جون) با نیکا حسابی رفیق شده بود . نیکا براش   لبخند میزد و دلشو می برد !   تو عروسی هرکی نیکا رو میدید قربون صدقش می رفت و نیکا هم البته   تو بغل مامانش به اونا لبخندمی زد ! چون به محض اینکه تو بغل کس   دیگری میرفت غریبی می کرد و گریه اش می گرفت. البته به تازگی   غریبی کردن رو یاد گرفته...
21 تير 1390

چالوس با نیکا!

چالوس با نیکا!   روز دوشنبه 13 تیر ما با خانواده مامان سیمین و دایی سجاد به چالوس رفتیم . دریا طوفانی بود اما هوا گرم بود با این حال شنا هم کردیم البته بدون نیکا! نیکا تو کرییر بود پیش مامان سیمین و مارو نگاه می کرد. بابا برامون جوجه کباب زغالی درست می کرد و واقعا کنار دریا و با صدای دریا غذا خوردن خیلی آرامش بخش بود. نیکا دراین سفر یاد گرفت که چه طور چیزایی که نزدیکشه بگیره دست بابا و دایی درد نکنه که به دخترم یاد دادن. نیکا با خنده های صداداری که برای مامان سیمین می کرد دل همه مارو برده بود!  یه روز صبح من با دایی و زن دایی و مامان به پاساژ ایران تافته رفتیم  و نیکا با ...
21 تير 1390
1